بچه‌های شوش کنسرت ارکستر سمفونیک تهران را تماشا کردند

چند بار سعی کرده بودم بلیت «کنسرت ارکستر سمفونیک تهران برای کودکان» را برای بچه‌های پروژه موسیقی شوش بخرم ولی هر بار دیر جنبیده بودم و بلیت تمام شده‌بود. خوشبختانه هر بار کنسرت تمدید می‌شد. بار آخر که خبر تمدید کنسرت را از آقای رکوعی (نوازنده و مدرس فلوت) شنیدم، از آموزشگاه خارج شده‌بودم و داشتم به سمت ماشین می‌رفتم، باید خودم را به کرج می‌رساندم. به ماشین که رسیدم، فقط به خاطر کولر ماشین را روشن کردم. سر ظهر تابستان و هوا حسابی گرم بود. همانجا نشستم که بلیت بخرم. اجازه نمی‌داد هر ۲۵ تا را با هم بخرم. مجبور شدم ۱۵ تا از صندلی‌ها را که به سختی روی صفحه کوچک گوشی با نوک انگشت انتخابشان کرده بودم، دوباره از حالت انتخاب خارج کنم. سه بار تمام مراحل را تکرار کردم تا خرید تمام شد. خیالم که از خرید بلیت راحت شد، راه افتادم و رفتم.

چند هفته بعد، صبح پنج‌شنبه، ۲۶ مرداد از خواب بیدار شدم. یادم آمد بلیت‌ها را چاپ نکرده‌ام. با پرینتری که بعد از ماه‌ها تعمیر شده‌بود، چاپشان کردم و به سمت شوش راه افتادم. سر راه سایه نیک‌گهر و مونا عرب را هم سوار کردم. وقتی رسیدیم، بچه‌ها جلوی خانه کودک منتظر بودند. اتوبوسی که خانم حیدری، مدیر خانه کودک شوش هماهنگ کرده‌بود هم آمده بود. لیستی از بچه‌ها تهیه کردیم، با سه مادری که آمده بودند صحبت کردم و یکی‌شان همراهمان آمد که مراقب بچه‌ها باشیم. در این میان سر و کله یک نفر پیدا شد که به نظر می‌آمد تحت تاثیر مواد مخدر است. از کنارمان رد می‌شد و برمی‌گشت و حرف می‌زد. موقعیت عجیبی بود، وقتی پرسیدم اینجا چه می‌خواهد، درست جوابم را نداد، سکوت می‌کرد و نگاهم می‌کرد. یکی از مادرها شروع کرد سرش داد زدن و دورش کرد. بعد از این مدت هنوز راه تا کردن با اینطور آدم‌ها را یاد نگرفته‌ام. می‌دانم که شکل برخورد مادری که گفتم هم الزاما بهترین روش نیست ولی وقتی نگرانی در مورد بچه‌ها وجود دارد، چون روش کارآمدی بود، قاعدتا در آن موقعیت قابل قبول بود. زندگی کردن در این محیط جداً پیچیده است.

پوستر کنسرت پیتر و گرگ ارکستر سمفونیک تهران

خلاصه راه افتادیم و رسیدیم تالار وحدت. من که زودتر رسیده‌بودم برای بچه‌ها خوراکی خریدم. معمولا صبحانه نخورده می‌آیند. چون وقت هم داشتیم، توی حیاط تالار خوراکی‌هایشان را خوردند. بعد رفتیم تو. دفعه قبل که تالار آمده بودیم، روی سکو‌های بالکن سوم، یعنی عملا بالکن چهارم بودیم و بچه‌ها نتوانسته بودند خوب همه چیز را ببینند. این دفعه بالکن دوم بودیم و بچه‌ها خیلی از این بابت راضی بودند. البته دفعه قبل ۸ یا ۹ نفر بودیم، این بار بچه‌هایی بودند که تا به حال تالار را ندیده بودند.

ارکستر، کارناوال حیوانات کامیل سن-سانس، پیتر و گرگ پروکوفیف، موسیقی متن فیلم کوسه جان ویلیامز، فلامنکوی باروک دبورا هانسن-کاننت و پلنگ صورتی هنری مانچینی را اجرا کرد. در زمان استراحت میان قطعات آقای روحانی را دیده بودم و در مورد بچه‌ها باهاشان حرف زده بودم. در میان قطعات آقای روحانی رو به تماشاگران کرد و گفت که بچه‌های شوش الان توی سالن هستند و گفت که همه نوازندگی می‌کنند. گفت که خوشحال است که در این اجرا اینجا هستند. بچه‌ها هم خوشحال بودند.

بعد از کنسرت پیش آقای روحانی رفتیم و باهاشان عکس یادگاری گرفتیم. بعد بچه‌ها با نامدار مجیدی (نوازنده ویولن‌سل ارکستر) عکس گرفتند. و بعد خودشان تنهایی. عکس‌هامان را که گرفتیم راه افتادیم سمت خانه. این که کنسرت ظهر برگذار می‌شد به نسبت دو کنسرت دیگری که توی این سالها بچه‌ها رفته بودند مزیت بزرگی بود. همه بعد از کنسرت سرحال و خوشحال بودند. برعکس دفعات پیش خوابشان نمی‌آمد!

بهتاش داورپناه
مرداد ۱۳۹۶

2 دیدگاه دربارهٔ «بچه‌های شوش کنسرت ارکستر سمفونیک تهران را تماشا کردند»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اگر می‌خواهید بدون ارسال دیدگاه برای دریافت دیدگاه‌های دیگران با ایمیل ثبت‌نام کنید، اینجا را کلیک کنید.