برادران لیلا، ساسی مانکن و حرف و حدیث‌ها

خانم‌ها و آقایانی که در این مورد طی چند روز گذشته حرف زده‌اند، فکر نمی‌کنم ندانند که دلیل اقبال به ساسی مانکن و امیر تتلو چیست. یا شاید ترجیح این است که دانسته خودمان را به آن راه بزنیم. یا اینکه ترجیح می‌دهیم از این فرصت استفاده کنیم در مورد موضوعات بی‌ربط حرف بزنیم. یا اینکه توجه عمومی از موضوعات دیگر دور کنیم.

به نظر شخصی من، موضوع ساده‌است:

  • ساسی مانکن بامزه‌است
  • امیرتتلو به نسبت در تکنیک خوانندگی جالب توجه است

از نظر موسیقی هم راستش هیچ چیزی از باقی فعالان صنعت موسیقی همه‌پسند کم ندارند. در مواردی از اکثریت بهتر هم بوده‌اند.

خوب حالا مشکلشان چیست؟ این مورد را لازم نیست به تفکیک بگویم. در این مورد مشترکند: متن قطعاتشان (و همینطور حرف‌های خودشان، خارج از قطعات) از نظر فرهنگی، ادبی یا حتی تربیتی از حداقل چیزی که عرف است و می‌پذیریم سطح پایین‌تر است. وقتی در مورد این دو نفر حرف می‌زنیم حرف زدن در مورد چیزی جز این فرافکنی‌ست.

با تصویب قانون، حق گمرک واردات ساز ۲۰۰ درصد و اندازه‌ی کالای لوکس شد؛ بعد از آدم‌های تحصیلکرده‌ای که توی مملکتشان مانده‌اند و دارند کار می‌کنند (بعد یک عمر عدم حمایت به بهانه‌ی معافیت مالیاتی) ناگهان شروع کردند به مالیات گرفتن. نتیجه‌اش این می‌شود که این آدم‌هایی که کنار دستمان هستند شبانه روز درگیر معیشت خودشان و خانواده‌شان می‌شوند. ممکن است در این میان به جان هم بیوفتند ولی قطعاً موسیقی تولید و عرضه نمی‌شود. کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد؟

آن موقع که این تصمیمات را می‌گرفتند باید فکر اینجایش را هم می‌کردند. که از عصبانیت شوخی‌های قطعه‌ی جدید ساسی مانکن رگ گردنشان بزند بیرون. که سوپرمارکت محل به دهن‌کجی با مسئولان بدون توقف از صبح تا شب امیرتتلو پخش کند.

در مدح شاگردی نزد اساتید


سالها پیش در آموزشگاه زریاب کرج با بنده‌ی خدایی برخورد داشتم که دستیار آقای فرزان فرنیا در کلاس‌هایشان بودند. در آمادگی‌های کنسرت آموزشگاه. این آقای محترم سازهای کوبه‌ای هم می‌زدند در حد متوسط. به پیشنهاد آقای فرنیا در کنار ارکستری که من سرپرستش بودم هم ساز زد. در مورد آن یک قطعه‌ای که زد هم که چیزی نگویم بهتر است.

دیروز شنیدم که ایشان در یک جای دیگری برای خودش معلم است و کلاس و شاگرد دارد که خدا را شکر. آدم پیشرفت می‌کند و این خوب است. همچنین شنیدم که ایشان فرموده‌اند بنده شاگردشان بودم. چند ثانیه‌ای گیج شدم که چرا همچین چیزی گفته، بعدش البته از تصورش خنده‌ام گرفت.

اینکه ایشان چه درس می‌دادند که بنده شاگردی کردم به کنار، چرا توی رزومه به جای اسم اساتید، اسم شاگردان (خیالی) را گذاشته‌؟ نه که از شاگردی کردن شرم داشته باشم، که شاگردی اساتید افتخار است. موضوع این است که اگر حتی فرصتی دست می‌داد، بنده تمایل و زمان برای شاگردی کسانی که نه استادند و نه چیزی برای آموختن دارند، ندارم.

بنده در موضوع «آموزش» شاگرد آقای فرزان فرنیا، خانم سودابه سالم بودم. دو سه سالی هم سعادت همکاری با آقای ناصر نظر در کلاس را داشتم. ایشان پیشکسوت مهم حرفه‌ی ما هستند و مفتخرم که این همکاری برایم بسیار آموزنده بود و حکم کلاس و کارگاه داشت. در کارگاه‌های آموزشگاه موسیقی پارس و موسسه پندار پویای آدمک هم شرکت کرده‌ام، که اینها هر کدام به انتخاب خودشان چندین و چند مدرس داشتند. متاسفانه افتخاری برای زیارت این آقای دستیار در هیچ کدام از این جاها (جز شاید به عنوان همشاگردی) نداشتم. در مورد آهنگسازی و نوازندگی هم که انشاالله منظورشان نبوده. جز اساتید دانشکده موسیقی دانشگاه هنر، بنده شاگرد آقای علیرضا مشایخی، آقای بهرنگ شگرفکار و آقای فرزاد دانشمند بوده‌ام.

امیدوارم خداوند به همه‌ی ما توفیق و همینطور منابع مالی را عطا بفرمایند که مجبور نشویم کارهایی بکنیم که نباید، یا چیزهایی بگویم که نبوده.

دیدگاهتان را بنویسید | دیدن همه‌ی خُردنویس‌ها

ممنوعیت صدور مجوز ناشر-مولف

آیا می‌دانید که دیگر به مولفان به صورت مستقیم مجوز نشر کتاب نمی‌دهند؟ در گذشته نوعی از مجوز به نام «ناشر-مولف» وجود داشت که با آن بدون واسطه‌ی موسسه نشر، کتاب امکان نشر و حمایت از حقوق مولف پیدا می‌کرد. حالا به بهانه‌ی جلوگیری از چاپ کتاب بی‌کیفیت چند سال است که این نوع مجوز صادر نمی‌شود. احمد شاملو، فروغ فرخزاد و احمدرضا احمدی کتاب‌های خود را به این روش چاپ می‌کردند.

وقتی یک ناشر کتاب را چاپ می‌کند، به صورت متوسط حدود ۱۰ درصد از قیمت پشت جلد کتاب به مولف پرداخت می‌شود. اگر کتاب مورد نظر از کتاب‌های اول مولف باشد، خودش باید هزینه چاپ و نشر را از پیش به ناشر بپردازد که موسسه نگران ضرر نباشد.

و به این شکل مولفان به کار تشویق می‌شوند و تولید محتوای باکیفیت و نشر رونق می‌گیرد. بدهکارید اگر فکر دیگری کنید.

دیدگاهتان را بنویسید | دیدن همه‌ی خُردنویس‌ها

خُردنویس اول

این یادداشت کوتاه، اولین مورد از «خُردنویس»های وبسایت است. این گونه‌ی تازه کمک می‌کند که بتوانم شکل دیگری از نوشته‌ها که جایشان می‌توانست در سایت توییتر باشد را با دیگران به اشتراک بگذارم.

پ.ن: لطفاً اگر پیشنهادی بهتر از «خُردنویس» برای نام‌گذاری این «نوشته‌های کوتاه» دارید، خبر بدهید.

دیدگاهتان را بنویسید | دیدن همه‌ی خُردنویس‌ها