گاهی به شکل یک پیام نوشتاری است یا یک ایمیل. «بهتاش جان، دیدم که موسیقی کودک کار میکنی. میخواستم من هم شروع کنم به درس دادن. خواستم بپرسم چه کتابی رو درس میدی؟ و اینکه بازی هم میکنی با بچهها؟ میشه یکی دوتا از بازیهات رو بگی؟ ممنون!»
گاهی هم تلفنی. یکی دو بار هم دوستانم کمی بیشتر لطف داشتند و خواستند که قراری بگذاریم بیرون و در موردش حضوری حرف بزنیم. چند روز پیش با یکی از دوستانم که مربی موسیقی کودک است صحبت میکردیم. متوجه شدم فقط من نیستم که با این پیامها مواجه میشوم. فکر کردم فرصت خوبی است که اینجا کمی در موردش حرف بزنم. شاید کسانی هستند که قصد دارند به دوستشان پیام بدهند و این نوشته به دردشان بخورد.
من میتوانم سؤال را جواب بدهم، ولی جواب دادن به این سؤال، کمک کردن به دوستم نیست. اتفاقاً گمراهش میکند. چون این سؤالی نیست که دنبال جوابش میگردد. قبل از جواب دادن باید به خودم بگویم «اصلاً به من چه؟» تا بتوانم جواب سؤالش را بدهم. جواب سؤالش را بدهم و نگویم که راه را اشتباه میرود. یادم نمیآید به کسی اسم کتاب و بازی معرفی کرده باشم، ولی اگر کردهام، از همینجا معذرت میخواهم.
برای اینکه منظورم را روشنتر کنم یک مثال میزنم:
«سلام آقای دکتر. دیدم که شما طبابت میکنید، یکی از دوستانم سرطان گرفته، اومده پیش من. خواستم بهم بگید چطوری بفهمم سرطان چیه و چی بهش بدم؟ بگم چیکار کنه. ممنون!»
حالا شاید نه به این شدت. (چون من پزشکی نمیدانم، نمیدانم این سؤال در مقایسه چقدر دور از ذهن است.) ولی میدانم مثل این است که زنگ بزنید به یک آهنگساز و بپرسید چطور باید یک موومان کار ارکسترال بنویسید. درحالیکه خودتان در هنرستان نوازندگی خواندهاید. چطور باید جواب بدهد؟ ارف-شولورک در چند جای دنیا رشته دانشگاهی است. در اتریش دانشکده دارد. اگر میشد اینقدر سریع توضیحش داد، خودشان را به زحمت نمیانداختند که برایش دانشگاه و رشته درست کنند.
چه کتابی؟
من هیچ کتاب خاصی را درس نمیدهم. ولی از هر کتابی بسته به شرایط ممکن است استفاده کنم. ارف-شولورک یک رویکرد و رهیافت برای آموزش است، نه یک متد. خود کارل ارف مجموعهای از قطعات پیشنهادی دارد که چندین بار در چندین جا تأکید کرده که اینها برای نواختن نیست. برای این است که بدانید چه جور قطعاتی و با چه ساختاری مورد نظر است. یعنی مهمترین موضوع این است که چطور درس میدهید. به نسبت کلاس و سن و هزار چیز دیگر رپرتوار عوض میشود.
موضوع مهم دیگر این است که توانایی نواختن قطعاتی که درس میدهید کافی نیست. حتی توانایی هارمونیزه کردن هم کافی نیست. یا حتی توانایی نوشتن قطعات تازه. موضوع روش ارف بهکلی چیز دیگری است و شباهتی به کلاس ساز ندارد.
بازیها هم همین حکم را دارند. همه ممکن است تغییر کنند، یا حذف شوند یا اضافه شوند. بازی ابزاری است برای آموزش درست. ابزار است، ولی ابزار مهمی است. بااینحال گفتن اسم یا یادگرفتن چند بازی بیاینکه بدانیم چرا این بازی را انجام میدهیم و بیاینکه بتوانیم بنا به هدفمان زمان و شکل و جزئیات بازی را تغییر دهیم، بیفایده است.
باید رویکرد و رهیافت ارف-شولورک را یاد بگیریم. این مهمتر از بازیها و قطعات است.
چطور ارف-شولورک یاد بگیرم؟
بعد از چهار، پنج سال تدریس مداوم، هنوز پیش میآید که یک آدم مهم در این زمینه، یا یک کارگاه یا خواندن یک مقاله باعث میشود برگردم و در مورد هر چیزی که در مورد آموزش موسیقی میدانستم تردید کنم. برگردم و همه چیز را بازنگری کنم. با این حساب نمیتوانم بگویم بقیه چطور «باید» تدریس را یاد بگیرند. ولی میتوانم بگویم خودم چطور یاد گرفتم.
قبل از شروع به یادگیری ارف-شولورک ساز میزدم، قدری علوم آهنگسازی میدانستم و دانشکده موسیقی میرفتم. تا همین حالا در حال گسترش دانستهها و تواناییهایم در همین زمینهها هستم. برای یادگرفتن ارف-شولورک چند راه داشتم. دورهها و کارگاهها، منابع مکتوب در مورد ارف-شولورک، رپرتوار موسیقی کودک (صوتی و مکتوب)، کارآموزی در کلاس و دیدن کنسرتهای دیگران.
به ترتیب زمان، اول آموزشگاه پارس (ناصر نظر) رفتم، بعد کارگاههای آدمک و بعد آموزشگاه ودا (سودابه سالم). و چندین کارگاه رنگارنگ دیگر. از وقتی شروع کردم، همچنان هرسال حداقل دو یا سه کارگاه میروم.
منابع مکتوب ترجمهشده در مورد ارف-شولورک محدود میشود به دو کتاب. «خواستگاه و اهداف موسیقی برای کودکان» مجموعه مقالهای است با ترجمه فرناز فرنیا. «نظریه و رهیافت ارف-شولورک» مجموعه دیگری از مقالههاست با ترجمه کامران غبرایی و همکاری فرزان فرنیا. بقیه منابع ترجمه نشدهاند و تهیهشان از داخل ایران تقریباً غیرممکن است.
رپرتوار موسیقی کودک ایرانی محدود است به کارهایی از ثمین باغچهبان (رنگینکمون) و پس از آن ناصر نظر (دنیای شادی و …) و سودابه سالم (بازیهای آوازی و …). این اواخر هم گروه آدمک مجموعهای از قطعات محلی که برای سازهای ارف تنظیم شدهاند (نمک) منتشر کرده. جز اینها من منبع منتشرشده دیگری که شناختش الزامی باشد نمیشناسم یا الآن به خاطر نمیآورم.
این دو مرحله را که گذراندید، آدمهایی را پیدا میکنید که کلاسهایشان ارزش این را دارد که وقت بگذارید و برای مدت طولانی کارآموزی کنید. دیدن کنسرتها هم بسیار مفید میتواند باشد. کنسرتهای آموزشگاهی از کنسرتهای بزرگ که در تالار وحدت و جاهای دیگر برگزار میشود معمولاً برای مدرسان آموزندهتر هستند.
همه این کارها را کردهام و میدانم هنوز راه زیادی در پیش دارم. به حساب اینکه معلمهایی را میشناسید که حتی خودشان موسیقی نمیدانند یا از شما کمتر میدانند خیال نکنید که کار، کار راحتی است. مثل نوازندگی که همیشه بزرگترین نوازنده دنیا را نگاه میکنید، مثل آهنگسازی که همیشه بزرگترینها را الگو قرار میدهید، در این کار هم بدانید آدمهایی در دنیا هستند که رسیدن به حد و اندازهشان یک عمر تلاش لازم دارد. زدن یک قطعه مشهور پاپ شما را نوازنده نمیکند، هرچند افراد ناآشنا به موسیقی تصور کنند نوازنده شدهاید. در مورد تدریس موسیقی کودک هم موضوع همین است، خودتان که وارد کار شوید میفهمید راه چقدر طولانیست و شما کجایش ایستادهاید.
بهتاش داورپناه
مرداد ۱۳۹۶
با سلام
نوشته شما را مطالعه کردم. جالب بود . و حرفهایی از عمق وجود و بسیار تاثیر گذار برای آنانی که میخواهند با نگاه دیگری به پدیده ها فکر کنند. ممنون
از توجهتون متشکرم.