چرا کودکان نباید از ابتدا نت‌خوانی بیاموزند؟ (بخش دوم)

این نوشته بخش دوم یادداشتی‌ست که پیش از این با نام «چرا کودکان نباید از ابتدا نت‌خوانی بیاموزند؟» در وبلاگ قرار گرفته بود. در یادداشت اول توضیح داده‌ام که موضوع چیست و طرف صحبت این موضوع چه کسانی می‌توانند باشند. اگر بخش اول را نخوانده‌اید، اول آن را بخوانید و بعد سراغ ادامه‌ی مطلب در اینجا بیایید. در اینجا در مورد آموزش موسیقی همانند زبان مادری و لزوم آموزش مباحثی جز نت‌خوانی در موسیقی حرف می‌زنم.

دلایل مضر بودن آموزش نت‌خوانی از ابتدا

بدیهی‌ست که نظر نویسنده‌ی این یادداشت این است که آموزش نت‌خوانی از ابتدا و در دوره‌های موسیقی کودک صحیح نیست. ولی چرا؟ آیا فکر می‌کنم که نت‌خوانی و مهارت‌های مربوط به آن بی‌اهمیت هستند؟ نه تنها چنین تصوری ندارم، بلکه معتقدم مواجهه با موسیقی‌هایی که از سطحی پیچیده‌تر هستند، بدون استفاده از این مهارت‌ها اصلاً امکان‌پذیر نیست.

آیا معتقدم که مهارت‌های مربوط به نت‌خوانی پیچیده و دشوار هستند و یا فکر می‌کنم بچه‌ها در سنین پایین امکان آموختن آنها را ندارند؟ به هیچ وجه. بسته به شیوه‌ی آموزشی، هر کودکی در هر سنی می‌تواند شروع به آموختن این مهارت‌ها کند. و حتی معتقدم اگر روش آموزشی درستی استفاده شود، در زمان بسیار کوتاه‌تر از مدت معمول دوره‌های موسیقی کودک امکان انجام دارد.

پس مشکل کجاست؟ چرا آموزش نت‌خوانی به کودکان در دوره‌های موسیقی کودک غلط و مضر است؟ در ادامه به دلایل این موضوع می‌پردازم.

آموزش موسیقی همانند زبان مادری

یادتان هست وقتی اولین بار فرزندتان از توی گهواره شروع کرد به گفتن کلمه ماما یا بابا؟ حتماً یادتان هست. یادتان هست چقد ذوق کردید از شنیدنش؟ یادتان می‌آید همین که این کلمه‌ها را شنیدید دویدید و کاغذ و قلم آوردید و دست فرزندتان دادید و گفتید همین که گفته را بنویسد؟ نه! این یکی را یادتان نیست! چون هیچ آدم عاقلی همچین کاری نمی‌کند!

حالا چرا از معلم موسیقی انتظار داریم همچین کاری بکند؟ چرا باید بار اول که کودک اسم «دو رِ می» را شنید بتواند بنویسد و بخواندشان؟ چرا نمی‌خواهیم امان بدهیم که فرصت کند فکر کند و بفهمد اصلاً اینها چه هستند؟ به چه دردی می‌خوردند؟ چرا نوشتن و خواندنشان مفید است؟

داستان بچه و گهواره و «ماما و بابا» را فرزان فرنیا می‌گفت. از بار اولی که شنیدم هر بار در جلسات والدین تکرارش می‌کنم. جز بامزه بودن ماجرا، یک وجه مهم در این تمثیل وجود دارد. موضوع شباهت موسیقی با زبان مادری.

در متون مربوط به رویکرد سوزوکی و کارل ارف به آموزش موسیقی به وضوح می‌توانید این تعبیر را ببینید. که آموزش موسیقی باید روندی همانند آموزش زبان مادری را طی کند. راستش منطقی هم هست. امروزه نوروساینتیست‌ها هم شباهت موسیقی و زبان را تایید کرده‌اند. گویا همان بخشی از مغز که مربوط به زبان آموزی‌ست در مواجهه با موسیقی هم فعال می‌شود. از طرف دیگر موسیقی مثل یک زبان بیگانه نیست که بتوانیم با معادل قرار دادن بخش‌های آن با زبان مادری‌مان بفهمیمش. مفاهیم منتقل شده توسط موسیقی معادل فارسی (یا به هر زبان دیگر) ندارند. پس چاره چیست؟ چاره همانیست که از ابتدای همین بخش به آن اشاره کردم. آموزش موسیقی باید روندی همانند آموزش زبان مادری را طی کند.

اگر به شیوه‌های قدیمی، آموزش موسیقی دیده باشید می‌دانید که از ابتدا مجبور شده‌اید با چیزهایی سر و کله بزنید که حتی نمی‌دانستید چه هستند. حتماً دفعات اولی که تازه شروع کردید به سر درآوردن از موسیقی را هم یادتان هست. و احتمالاً یادتان هست که این «فهمیدن» چقدر دیر شروع شد. تعداد زیادی از هنرجویان موسیقی قبل از رسیدن به بخش «فهمیدن» به این نتیجه می‌رسند که استعداد موسیقی ندارند و کار را رها می‌کنند. این قربانیان بی‌گناه شیوه‌های قدیمی آموزش موسیقی پیش خودشان فکر می‌کنند که هر چه پیش بروند حجم چیزهایی که نمی‌فهمند افزایش پیدا می‌کند و فرق یک آدم مستعد در زمینه موسیقی با بقیه این است که با اینها بهتر سر و کله می‌زند. در حالی که اینطور نیست.

در مقابل به زبان مادری‌تان فکر کنید. اول کلمات را فهمیدیم و بعد جمله ساختیم. بعد با ترکیب جمله‌ها قصه شنیدیم و گفتیم. بحث کردیم، جک تعریف کردیم، غر زدیم، بد و بیراه گفتیم، برای خوراکی‌ها با خواهر و برادر و دوستانمان نقشه کشیدیم. قصه‌ها را بازی کردیم و همزمان برای خودمان با صدای بلند توضیح‌شان دادیم. تلوزیون دیدیم، فیلم و سریال. شعر خواندیم و حفظ کردیم. بعد از این همه وقتی شروع به نوشتن و خواندن کردیم، یک کلک برای حفظ کردن کلمات در یک جای امن یاد گرفته بودیم. یک ابزار مفید. اینطوری دیگر چیزی را فراموش نمی‌کنیم. شمایی که تا اینجای این متن را خوانده‌اید، احتمالاً مثل من در آن زمان به یک دسته از کتاب‌ها علاقه‌مند شدید و شروع کردید به لذت بردن از خواندن.

معادل این روند در زبان مادری لازم است برای موسیقی هم طی شود. لازم است اول بچه‌ها بدانند این «سل» که می‌گوییم چه هست و به چه دردی می‌خورد. لازم است جایشان توی ملودی‌ها را بفهمند. لازم است بدانند بم و زیری چه نسبتی با اینها دارد و مثلاً قوی و ضعیف بودن صدا چرا نسبتی ندارد. لازم است ملودی بزنند و بخوانند و حفظ کنند. لازم است سعی کنند خودشان این نت‌ها را سر هم کنند و چیزی بسازند. لازم است یک سری نت را با ریتم‌ها و مترهای مختلف تجربه کنند و بدانند چه چیزی تویشان عوض می‌شود. بعد از همه‌ی اینها نت‌نویسی و نت‌خوانی مانند یک نجات‌دهنده‌ی دوست داشتنی سر و کله‌اش پیدا می‌شود تا کمک کند بیشتر از موسیقی لذت ببریم.

موضوعات مهمتری برای آموزش وجود ندارد؟

موسیقی مانند هر هنر دیگری مجموعه‌ای از علوم، مباحث و مهارت‌هاست. دانش‌ و مهارت‌هایی که در فرایند آموزش و رسیدن به «هنرمند»، ضروری هستند. هر کدام از اینها می‌تواند موضوع درس ارائه شده در یک کلاس موسیقی باشد. برای مثال در مراکزی که به شکل ساختارمند آموزش موسیقی را دنبال می‌کنند، مانند هنرستان‌های موسیقی و دانشگاه‌ها، به خاطر تنوع و ضرورت آموزش این موضوعات، آنها را به شکل دروس و سطوح مختلف تعریف می‌کنند و آموزش می‌دهند. این چنین می‌شود که برای مثال در هر ترم دانشگاه، یک دانشجوی نوازندگی مثلاً ویلن تنها یک درس «ساز تخصصی» دارد. بقیه دروس مواردی مانند زیر هستند:

  • سرایش (نت‌خوانی، ریتم‌خوانی و …)
  • تربیت شنوایی
  • همنوازی
  • نوازندگی در ارکستر
  • آواز جمعی
  • تئوری موسیقی
  • تاریخ موسیقی جهان
  • تاریخ موسیقی ایران
  • سازشناسی جهانی
  • سازشناسی ایرانی
  • هارمونی
  • کنترپوان
  • ارکستراسیون
  • دشیفراژ (نت‌نوازی)
  • ساز عمومی (پیانو عمومی)
  • فیزیک صوت
  • شناخت دستگاه‌ها در موسیقی ایران
  • شناخت موسیقی محلی ایران
  • و …

هر کدام از این درس‌ها در سطوح مختلفی شرح درس دارند. برای مثال درس سرایش ۱، سرایش ۲، سرایش ۳ و سرایش ۴. با این حساب می‌بینید که مباحثی که جز ساز لازم است پوشش داده شوند، مباحث کمی نیستند.

از همه‌ی اینها گذشته مراکز پیشرو در آموزش موسیقی در جهان مباحث دیگری را نیز به این فهرست افزوده‌اند و بر ضرورتشان تاکید کرده‌اند. موسسه‌ای به نام ABRSM در انگلستان وجود دارد که فعالیتش بر سطح بندی و برگزاری آزمون‌های مربوط به موسیقی متمرکز است. در مجموعه موارد مورد آزمون قرار گرفته توسط این موسسه چیزی به نام «musicianship» وجود دارد که شناخت و توانایی‌هایی را می‌سنجد که به طور مستقیم در موارد فهرست شده در بالا مورد آموزش قرار نمی‌گیرند. چیزی شبیه «جوهر موسیقی‌دان»!

با نگاه به کلاس‌های ساز که در آموزشگاه‌های موسیقی برگزار می‌شود می‌بینیم که با زمان محدود کلاس‌ها هیچ‌وقت فرصت پرداخت به هیچ کدام از این مباحث وجود ندارد. برعکس نت‌خوانی که تنها موردی است که جز تکنیک ساز به آن پرداخته می‌شود. فکر می‌کنم با این شرایط از دست دادن مجال پرداختن به موضوعات دیگر و تمرکز روی موضوعی که به هر حال در آینده برای هنرجو پوشش داده خواهد شد، فرصت‌کُشی است.

در بخش بعدی این یادداشت، به موضوعاتی دیگری می‌پردازم که فکر می‌کنم دلیل مخالفت با «آموزش نت‌خوانی از ابتدا» هستند.

این یادداشت بخشی ازمجموعه‌ای چندبخشی‌ست. بهتر است مطالعه را از بخش اول شروع کنید و ادامه بدهید. بقیه‌ی بخش‌ها را از اینجا می‌توانید پیدا کنید.

2 دیدگاه دربارهٔ «چرا کودکان نباید از ابتدا نت‌خوانی بیاموزند؟ (بخش دوم)»

  1. این انگلیسی تا ته چیزی رو در میارن ول کن نیستند. جوهر موسیقی دانی! دمشون گرم واقعا و ممنون از شما این متن رو نوشتید. من ایتالیا زندگی میکنم و کارم با بچه هاست البته نه موسیقی. میبینم این تفاوت رو. اینجا در مدارس از سال اول دبستان موسیقی جزو دروس مدرسه هست. هنر سال هم متفاوت هست و این باعث میشه یک فرد هجده ساله معمولی ایتالیایی خیلی خیلی بیشتر از یک هجده ساله در ایران از موسیقی بیشتر می‌دونه . ولی جالب این جاست هنرستان موسیقی در تهران خیلی بهتر از هنرستان موسیقی در میلان هست. اینجا هنر جوها اگر «به جای » دبیرستان به هنرستان موسیقی بروند کم سواد خواهند بود. اکثرا دبیرستان عادی را میروند و در کنارش در یک اکادمیک موسیقی هم تحصیل می‌کنند. ولی در تهران هنرستان موسیقی سطح بسیار بالاتری از اینجا داره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اگر می‌خواهید بدون ارسال دیدگاه برای دریافت دیدگاه‌های دیگران با ایمیل ثبت‌نام کنید، اینجا را کلیک کنید.