داستان کر کودک کاموا از خیلی قبل شروع میشود. از کر شهر تهران. تازه وارد دانشگاه شدهبودم که وارد کر شهر تهران شدم. چند سالی توی این کر با رهبری آقای مهدی قاسمی، که استاد درس سلفژم در دانشگاه هم بودند آواز میخواندم. وقتی از کر خداحافظی میکردم هنوز باورم نمیشد که چقدر به آواز جمعی وابسته شدهام. یکی از دوستانم همیشه میگفت «کر اعتیاد دارد.» و من باور نکرده بودم. چند ماهی که گذشت، دلم برای آواز خواندن تنگ شد. همان روزها آقای مهرداد تیموری، رهبر ارکستر مجلسی شرق، که در حال آماده کردن رپرتواری (مجموعه قطعات) برای اجرا بود، در مورد یک بخش کرال گفتند و من هم از خدا خواسته رفتم و همراه کرشان خواندم. یکی دو سال بعد باز با اکستر مجلسی شرق همکاری کردم. ادامه خواندن “داستان کر کودک کاموا”